loading...

دروس استاد عرفانیان

پـایگـاه ارائـه مطـالب و دروس حـوزوی استـاد عـرفـانیان

بازدید : 1238
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 0:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دروس استاد عرفانیان

نجاشی می‌گوید: «محمّد بن علیّ الشلمغانیّ أبو جعفر المعروف بابن العزاقر، کان متقدّماً فی أصحابنا». خیلی عجیب است. یعنی: یکی از چهره‌های بارز علمی‌اصحاب هم بوده. «فحمله الحسد لأبی القاسم حسین بن روح علی ترک المذهب والدخول فی المذاهب الردیئة». مرادش همان غلوّ انحرافی است. «حتّی خرج فیه توقیعات، فأخذه السلطان». در این نسخه «فأخذه» دارد و باید «وأخذه» باشد؛ یعنی مثلاً چون توقیعات از بقیّة ‌الله آمده، سلطان در بغداد او را گرفته؟ خلیفه با بقیة الله دشمن است و معنا ندارد که به‌خاطر توقیعات او را گرفته باشند. شاید هم برای مذاهب فاسده و مثلاً «فی الدخول فی المذاهب الردیئة، فأخذه» باشد. «وقتله وصلبه، وله کتب». نجاشی در توصیف کتاب دقیق‌تر از شیخ است. «کتاب التکلیف، رسالة إلى ابن همّام، کتاب ماهیّة العصمة، کتاب الزاهر بالحجج العقلیّة». معلوم می‌شود مرد متکلّمی‌هم بوده. «کتاب المباهلة، کتاب الأوصیاء، کتاب المعارف». حالا اینها یا مبنای کلامی‌داشته، یا مبنای عرفانی داشته. «کتاب الإیضاح، کتاب فضل النطق على الصمت». این اخلاقی است بیش‌تر. «کتاب فضل العمرتین». حجّ عمرۀ مفرده و عمرۀ تمتّع. «کتاب الأنوار». احتمالاً راجع به اهل بیت باشد. انوار غالباً همین طور است. «کتاب التسلیم». شاید احکام سلام است. «کتاب البرهان ـ یا کتاب الزهّاد ـ والتوحید». شاید روی مبانی عرفانی منحرف خودش. « کتاب البداء والمشیئة». روی مبانی کلامی‌شیعه است. «کتاب نظم القرآن» که کتاب‌های علوم قرآن است به‌اصطلاح. «کتاب الإمامة الکبیر» و «کتاب الإمامة الصغیر». «الکبیر» و «الصغیر» صفت کتاب است. «قال أبو الفرج». نگفت: «حدّثنا». با این‌که استادش هم هست می‌خواهد بگوید: من کتب را اجازه نگرفتم. «محمّد بن علیّ الکاتب القُنّائیّ». همدرس ایشان هم بوده. می‌گوید: «کان ورّاقاً» و ترجمه‌اش را هم دارد. محمّد بن علی کاتب القُنّائی را در خود نجاشی ترجمه‌اش را دارد. ( 1 ) از او نقل می‌کند. «قال لنا أبو المفضّل». ببینید، او هم احتیاط کرده. باز بعنوان «أخبرنا» نگفته، «حدّثنا» نگفته. کلام او را بعنوان قول آورده. نگفت: «أخبرنا أبو المفضّل». «قال: حدّثنا». آن جا ابوالمفضّل چون خودش ضعیف است گفته: «حدّثنا أبو جعفر محمّد بن علیّ الشلمغانیّ فی استناده». «استناده» نوشته. «استتاره» باید باشد. این مربوط می‌شود به آن سال‌های آخر صد و بیست که مخفی شده بوده. کسی دیگر مخفی به «بمُعَلثایا» اطراف بغداد است. «بکتبه».( 2 )

از عجایب کار این است که خود نجاشی از ابوالمفضّل مستقیم حدیث می‌کند ـ یعنی: درکش کرده، می‌گوید: من دیدمش، با من رفیق بوده، از او هم شنیده‌ام، لکن نقل نمی‌کنم؛ چون اصحاب تضعیفش می‌کردند. ( 3 ) گاهی هم در کتاب می‌گوید: «قال أبو المفضّل»، اما این جا حتّی حاضر نیست بگوید: «قال أبو المفضّل» و باز واسطه گذاشته: «محمّد بن علیّ کاتب قُنّائی». این کار نجاشی انصافاً بسیار دقیق است و کار مرحوم شیخ طوسی و صدوق پدر و صدوق پسر و شیخ مفید و حسین بن عبید الله غضائری ـ رحم الله جمیعاً ـ الآن برای ما به هیچ وجه روشن نیست.

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 4 / 11 / 1384 )

پانوشت‌ها:

( 1 ) محمّد بن علیّ بن یعقوب بن إسحاق بن أبی قرّة أبو الفرج، القنّائیّ، الکاتب، کان ثقة، وسمع کثیراً، وکتب کثیراً، وکان یورّق لأصحابنا، ومعنا فی المجالس. له کتب؛ منها: [کتاب] عمل یوم الجمعة، کتاب عمل الشهور، کتاب معجم رجال أبی المفضَّل، کتاب التهجّد. أخبرنی وأجازنی جمیع کتبه. [فهرست أسماء مصنّفی الشیعة (رجال النجاشیّ)، ص 398 ، ضمن ش 1066 ]

( 2 ) فهرست أسماء مصنّفی الشیعة (رجال النجاشیّ)، ص 379 ، ضمن ش 1029 .

( 3 ) کان سافر فی طلب الحدیث عمره. أصله کوفیّ، وکان فی أوّل أمره ثبتاً ثمّ خلط، ورأیت جلّ أصحابنا یغمزونه ویضعّفونه... . رأیت هذا الشیخ وسمعت منه کثیراً، ثمّ توقّفت عن الروایة عنه إلّا بواسطة بینی وبینه. [فهرست أسماء مصنّفی الشیعة (رجال النجاشیّ)، ص 396 ، ضمن ش 1059 ]

فقه

قواعد عامه

مکاسب

قواعد عامهدر باب مکاسب

اولین قاعده عامه

حدیث تحف العقول

جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول

اولین قرینه

کتاب فقه الرضا

ادامۀ بحث در کتاب التکلیف شلمغانی

تحلیل عبارت نجاشی دربارۀ شلمغانی

بازدید : 1184
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 0:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دروس استاد عرفانیان

شیخ کتاب «تکلیف» را توسّط فهرست صدوق (ره) نقل کرده( 1 ) و البتّه این به‌نحو اعتماد هم هست، که انصافاً فوق‌العاده برای ما ابهام‌آور است، که چه‌طور شده پدر صدوق به ایشان اجازه داده و اجازه را حذف نکرده، و بعد هم صدوق که سی و خرده‌ای سال بعد ( 355 ) به بغداد آمده در اجازه‌ای که به علمای بغداد داده، نام این کتاب هم هست؟!( 2 )

باز مرحوم مفید و مرحوم ابن‌غضائری (حسین بن عبیدالله) در اجازات خودشان این را اجازه دهند هم عجیب است و این سرّ این نکته است که نجاشی ـ با این‌که همین اجازه را هم نجاشی داشته ـ از این راه وارد نشده.

پانوشت‌ها:

( 1 ) مرحوم صدوق غیر از کتاب «من لا یحضر» و کتاب‌های فراوان دیگر فهرستی هم داشته. البته اجازه داشته و من احتمال می‌دهم جایی «فهرست» دیدم.

( 2 ) وفات شلمغانی 322 و وفات مرحوم صدوق پدر 329 ( 7 سال بعد از اعدام شلمغانی) است که دیگر کاملاً چهرۀ منفوری بوده. مرحوم صدوق اوایل، خیلی کوچک بوده که از پدرش اجازه گرفته. تا اوایلی که ایشان خیلی جوان بوده، کلینی هم در قم و ری بوده، اما با این‌که وفات کلینی با پدرش در یک سال ( 329 ) بوده، امّا مرحوم صدوق از کلینی اجازه ندارد. از پدرش دارد، اما از کلینی به‌وسیلۀ محمّد بن محمّد بن عصام الکلینی نقل می‌کند، یکی از افرادی که از همان دهِ کلین (کِلین/ گلین/ کُلّین) بوده.

به هر حال، اواخر حیات پدرش شلمغانی ملعون بوده. غیر از این، صدوق بعدها سفری به بغداد دارد و آثار علمی‌پدرش را به علمای بغداد اجازه می‌دهد و مشایخ بغداد از مرحوم صدوق (قده) اجازه می‌گیرند و در آن زمان دیگر کاملاً شلمغانی منفور و ضدّ اسلام و ضدّ مذهب و مدّعی ربوبیّت و خدایی و... است.

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 4 / 11 / 1384 )

فقه

قواعد عامه

مکاسب

قواعد عامهدر باب مکاسب

اولین قاعده عامه

حدیث تحف العقول

جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول

اولین قرینه

کتاب فقه الرضا

ادامۀ بحث در کتاب التکلیف شلمغانی

طریق شیخ به کتاب التکلیف شلمغانی

ابهام در علت اجازۀ صدوقین به کتاب التکلیف شلمغانی

بازدید : 893
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 0:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دروس استاد عرفانیان

«وظهرت منهم مقالات منکرة». این «مقالات منکره»، «مذاهب فاسده» و «مذاهب ردیئه» در عبارت نجاشی بیش‌تر ناظر به همان غلوّ انحرافی است و بلااشکال شلمغانی قائل به آنها بوده.

«وله من الکتب الذی عملها فی حال الاستقامة کتاب التکلیف». مرحوم شیخ (قده) از کتب فراوان ابن ابی عزاقر ـ یا شلمغانی ـ فقط «تکلیف» را نام می‌برد و بعد می‌فرماید: «أخبرنا به جماعة عن أبی جعفر ابن بابویه، عن أبیه، عنه». مهم‌ترین این «جماعة‌» ابن‌غضائری و مفید (مشایخ بغدادی ایشان) اند. ( 1 )

«أخبرنا به جماعةٌ عن أبی جعفر». ابی جعفر ابن‌بابویه و مراد صدوقِ پسر، صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه» است. «عن أبیه» صدوق پدر. «عنه إلاّ حدیثاً واحداً». بزرگان ما سابقاً این طور بودند که وقتی کتابی را می‌خواستند به‌عنوان اجازه نقل کنند، استاد که اجازه می‌داد، مطالب کتاب را هم در نظر می‌گرفتند. اگر در کتاب مطالب نامربوطی بود، اصلاً آن مطالب نامربوط را اجازه هم نمی‌دادند. اگر فرضاً 100 حدیث در آن بود که 20 تایش مثلاً خرابی داشت، آن 20 تا را دیگر اجازه نمی‌داد و می‌گفت: آنهایی را که درست است اجازه می‌دهم، و لذا کار اساتید و مشایخ حدیث (کسانی مثل ابن‌نوح یا ابن‌الولید که حدیث‌شناس بودند) حقیقتاً یک نوع اجتهاد و فقاهت بود.

«إلاّ حدیثاً واحداً منه فی باب الشهادات أنّه یجوز للرجل أن یشهد لأخیه إذا کان له شاهدٌ واحدٌ من غیره». این از مواردی است که از «کتاب تکلیف» استثنا شده و اختصاص به این کتاب هم دارد.

شیخ طوسی در «فهرست» می‌گوید: «أخبرنا بکتبه وروایاته» فلان عن فلان «إلاّ ما کان فیها من غلوّ أو تخلیط»( 2 ).

لذا عرض کردیم: صحیح آن است که به جای «رَوَیتُه» ـ یا «رُوِیتُه» ـ «وقد رُوِّیتُه» خوانده شود؛ یعنی: جعلنی راویاً، أجاز لی أن أرویه؛ چون برخلاف زمان ما ـ که روایت مرادف با حکایت است ـ در زمان سابق مرادف با نوعی اجتهاد بود. با این حساب «وقد رُوِّیتُه» یعنی: استاد کتابی را که مثلاً 200 ، 300 ، یا 500 حدیث داشت، دانه دانه برای او می‌گفت. معارضات و نکتۀ هرکدام را هم می‌گفت (عین همان اجتهاد زمان ما). لذا در توقیع مبارک هم که دارد: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا»( 3 ) ، «روات» در آن جا از مادّۀ روایت به معنای اجتهاد است، نه به معنای حکایت. آنچه که در آن زمان اصطلاحاً به آن «روایت» می‌گفتند این بود و لذا از خصایص مرحوم نجاشی این است که اگر به کتابی اعتماد می‌کند، می‌گوید: «أخبرنا» و اگر اعتماد نمی‌کند، می‌گوید: «قال فلان». «قال فلان» یعنی: اعتماد ندارد و اگر گفت: «أخبرنا» یعنی اجازه گرفته که روایت می‌کند.

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 4 / 11 / 1384 )

پانوشت‌ها:

( 1 ) اصولاً مرحوم شیخ متولّد توس و خراسان است و از عجایب کارش این است که مثلاً از خراسان تا زمانی که به ری و قم و همدان آمده، در میان مشایخ راه از کسی نقل نکرده و تمام مشایخ شیخ به بغداد برمی‌گردند. البتّه اوایل ورودش به بغداد از عدّه‌ای از سنّی‌ها هم نقل کرده که اسم‌هایشان در «امالی» هست. به لحاظ بغدادی‌ها مشایخ بزرگ‌سال بغداد را هم درک نکرده. نجاشی از جمله‌ای مشایخ نقل می‌کند که شیخ از آنها نقل نمی‌کند و مشهورتر از همه ابن‌نوح است. به احتمال قوی چون نجاشی متولّد بغداد است و پدرش هم جزء علما و خودش از همان جوانی در مراکز علمی‌بوده، موفّق شده از مشایخ بزرگسال حدیث نقل کند. شیخ سال 408 بغداد آمده و شاید در آن وقت دیگر جمله‌ای از مشایخ فوت کرده بودند که شیخ از آنها نقل نکرده.

( 2 ) الفهرست، ص 220 ، ضمن ش 620 .

( 3 ) کمال الدین وتمام النعمة، ص 484 ، ضمن ش 4 ؛ الغیبة، الشیخ الطوسی، ص 291 ، ضمن ش 247 .

فقه

قواعد عامه

مکاسب

قواعد عامهدر باب مکاسب

اولین قاعده عامه

حدیث تحف العقول

جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول

اولین قرینه

کتاب فقه الرضا

ادامۀ بحث در کتاب التکلیف شلمغانی

ادامۀ عبارات مرحوم شیخ دربارۀ شلمغانی

کار اساتید و مشایخ حدیث نوعی اجتهاد و فقاهت

بازدید : 1237
سه شنبه 22 ارديبهشت 1399 زمان : 9:30
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دروس استاد عرفانیان

این کاری بوده که تا زمان مرحوم شیخ نوری انجام شده و بعد از ایشان غالباً دیگر همین چهار رأی معروف بود، تا مرحوم سیّد حسن صدر کاظمینی (قده) که واقعاً در حدیث و رجال و اسانید و علوم حدیث بسیار بزرگوار بوده و تألیفات بسیار نافعی دارد. ایشان از مشایخ مرحوم شیخ آقا بزرگ (ره) است، که برای اوّلین بار ایشان متفطّن می‌شود که این «کتاب تکلیف» شلمغانی است. نه رسالۀ علیّ بن بابویه است، نه مربوط به حضرت رضا (علیه السلام).

همچنین برای اوّلین بار ایشان متفطّن می‌شود که اصلاً این کتاب کتاب واحدی نیست. این در حقیقت چندین رسالۀ متفرّقه و چندین نوشته بوده که کسی اینها را به‌نحو غیرمرتّبی جمع و صحّافی کرده. این طور نیست که نصفش «فقه الرضا» و نصفش مثلاً «نوادر» ـ یا کتاب حسین سعید ـ باشد. این یک مجموعه‌ای بوده، بعضی‌هایش رساله بوده و بعضی‌هایش هم اوراق بوده. یک نفر بدون این‌که مطّلع باشد اینها را با هم جمع و به هم ضمیمه کرده. انصافاً این نکتۀ ایشان نکتۀ دقیق و صحیحی است.

«فقه الرضا» دو چاپ اساسی دارد: یکی سابقاً با کتاب «مقنعه»ی مفید ـ نه «مقنعه‌»ای که در ضمن «جوامع فقهیّه» است ـ چاپ شده. این «فقه الرضا» همان نسخۀ مرحوم مجلسی است. یکی هم اخیراً مؤسّسۀ آل البیت چاپ کردند که فقط بخش اوّل «فقه الرضا»ست و بقیّه‌اش را حذف کردند. با این «فقه الرضا»ی مطبوع نمی‌توان حکم کرد. باید برگردید به نسخه‌ای که با «مقنعه»ی مرحوم شیخ مفید در یک جا چاپ شده. آن «فقه الرضا» را باید مطالعه کنید تا حرف و کلام و مطلب مرحوم سیّد حسن صدر (ره) واضح شود.

ترتیب کتاب تقریباً این طور است: اوّل کتاب یک ورقه هست که ربطی به کتاب ندارد و در عقاید و توحید و شؤون توحید است. در آن دارد: یقول عبدالله علیّ بن موسی. این یک ورقه که تمام می‌شود، یک‌دفعه در استنجا و فقه است. از این جا همین کتاب «فقه الرضا» است و این دو تا هم اصلاً با همدیگر نمی‌خورند. پس بعد از این یک ورقۀ ابتدایی «فقه الرضا» و فقه شروع می‌شود که اوّل ندارد و یک‌دفعه همین طوری استنجا و وضو شروع می‌شود. یعنی یکی دو صفحه ـ نمی‌دانیم چند صفحه، چند ورق ـ از اولش افتادگی دارد. این اوّل مال این نیست. شاید هم کتاب عقاید در آن داشته و در وسط حذف شده. بعد از ورقۀ اوّل که در بحث وضو و استنجا و این طور چیزهاست بحث شروع می‌شود، دیگر کتاب فقهی و منسجم است. طهارة و صلاة و صوم و حجّ و... . کتاب منسجم است، تا یک مقدار اخلاقیّات و مواعظ و... و بعد از آن می‌آمده به کتاب «نوادر»، یا حسین بن سعید.

بعد از آن اوراق متناثره ـ مثلاً وصیّة لقمان لولده، و چیزهای متفرّقه است. کتاب من حیث المجموع مجموعه‌ای است از یکی دو رساله که نسبتاً کامل است و بقیّه‌اش پراکنده است.

این حرف اوّل مرحوم سیّد حسن صدر است که حرفی است متین و درست و صحیح. حرف دوم ایشان این است که این کتاب همان «کتاب تکلیف» شلمغانی است و شواهدی اقامه و رساله‌ای به‌نام «فصل القضا فی حال الکتاب ـ یا فی الکتاب ـ المشتهر بـ: فقه الرضا» برای اثبات این‌که کتاب کتاب تکلیف شلمغانی است مرقوم فرموده‌اند.

وقتی مرحوم سیّد حسن صدر این مطلب را می‌گویند، چون تازگی داشته، مرحوم سردار کابلی که اساساً از علمای افغانستان و بعد ساکن کرمانشاه و در هیئت و نجوم و... هم وارد بوده و مرد ملاّیی هم هست و واقعاً از علمای بزرگ شیعه هم حساب می‌شود، نامه‌ای به مرحوم آسید حسن صدر می‌نویسد و از ایشان دلایل این مدعا را مطالبه می‌کند. مرحوم آسید حسن صدر هم نامه‌ای در حدود سه صفحه برای ایشان می‌نویسد و به‌طور موجز دلایلش را توضیح می‌دهد. مرحوم سردار کابلی آن نامه و جواب مرحوم آقا سیّد حسن صدر را در حاشیۀ نسخۀ خودش از «مستدرک» و در خاتمۀ «مستدرک» نقل می‌کند آن نسخۀ سردار کابلی فعلاً ـ چنان که در حافظۀ من هست ـ در کتابخانۀ مرحوم آقای امینی در نجف است و آن دیگر تقریباً خلاصۀ افکار ایشان است.

(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 1 و 2 / 11 / 1384 )

فقه

قواعد عامه

مکاسب

قواعد عامهدر باب مکاسب

اولین قاعده عامه

حدیث تحف العقول

جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول

اولین قرینه

کتاب فقه الرضا

یک‌نواخت نبودن محتوای کتاب

ترتیب محتویات کتاب

مرحوم سید حسن صدر و طرح احتمالی جدید دربارۀ کتاب فقه الرضا

کتاب التکلیف شلمغانی

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 3
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 339
  • بازدید سال : 760
  • بازدید کلی : 48513
  • کدهای اختصاصی